تفریحی ، سرگرمی ، سلامت ، روانشناسی ، دانلود آهنگ ، دانستی ها
عشق بی‌دلیل دوست داشتن است233
یک شنبه 21 دی 1399 ساعت 13:56 | بازدید : 444 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

عشق بی‌دلیل دوست داشتن است،
بی‌سبب به کسی دل‌بستن است،
آب شدن است،
به وقت نگریستن به چشمانش از درون،
لرزیدن است،
به وقت گرفتن دستانش با تمام وجود،
حتی در آغوش نکشیدن است از شرم
زیرا که در اصل همان شرم است
دوست داشتن

شعر عشق بی‌دلیل دوست داشتن است

بیشتر بخوانید » هرگز راز عشقت را با معشوق مگوی آن عشق…

شاعر » جان یوجل

برچسب‌ها: عشق ,

موضوعات مرتبط: شعر , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


عشق بی‌دلیل دوست داشتن است233
یک شنبه 21 دی 1399 ساعت 13:56 | بازدید : 851 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

عشق بی‌دلیل دوست داشتن است،
بی‌سبب به کسی دل‌بستن است،
آب شدن است،
به وقت نگریستن به چشمانش از درون،
لرزیدن است،
به وقت گرفتن دستانش با تمام وجود،
حتی در آغوش نکشیدن است از شرم
زیرا که در اصل همان شرم است
دوست داشتن

شعر عشق بی‌دلیل دوست داشتن است

بیشتر بخوانید » هرگز راز عشقت را با معشوق مگوی آن عشق…

شاعر » جان یوجل

برچسب‌ها: عشق ,

موضوعات مرتبط: شعر , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


شب اگر رنگ و بویی از شب‌های آینده بگیرد
یک شنبه 21 دی 1399 ساعت 13:56 | بازدید : 359 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

اگر که برگردد خورشید هرچند فرورفته در غروب،
شب اگر رنگ و بویی از شب‌های آینده بگیرد،
اگر غروبی بارانی انگار از روزگار دلنشینی برآید،
که هرگز به تمامی در اختیار نبوده،
دلشاد نمی‌شوم من هرگز،
خواه لذتی ببرم خواه رنجی بکشم از این‌همه:
دیگر این زندگی پیش‌رو حسی برنمی‌انگیزد در من،
شاعر بودن، زمان زیادی می‌طلبد
تنها راه، ساعت‌ها و ساعت‌ها تنهایی‌ست
تا به چیزی شکل بدهی که قدرت است و رهاسازی،
خباثت است و آزادی،
تا به آشوب سبک و سیاق بدهی.

دیگر مجالی نمانده مرا که مرگ می‌آید
گاه غروب جوانی‌ست.
و این دنیای انسانی ماست که
نان از گرسنگان دریغ می‌کند و آرامش از شاعران.

شعر شب اگر رنگ و بویی از شب‌های آینده بگیرد

شاعر » پیر پائولو پازولینی

در ادامه بخوانید » معقول باش ای درد من،و اندکی آرام‌تر گیر…!

برچسب‌ها: شب ,

موضوعات مرتبط: شعر , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


هر دو بر این باورند،که حسی ناگهانی آنها را به هم پیوند داده
یک شنبه 21 دی 1399 ساعت 13:55 | بازدید : 686 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

هر دو بر این باورند،
که حسی ناگهانی آنها را به هم پیوند داده.
چنین اطمینانی زیباست،
اما تردید زیباتر است.
چون قبلا همدیگر را نمی‌شناختند،
گمان می‌بردند هرگز چیزی میان آنها نبوده.
اما نظر خیابان‌ها، پله‌ها و راهروهایی،
که آن دو می‌توانسته اند از سال‌ها پیش،
از کنار هم گذشته باشند، در این باره چیست؟
دوست داشتم از آنها بپرسم
آیا به یاد نمی آورند
شاید درون دری چرخان
زمانی روبروی هم؟
یک ببخشید در ازدحام مردم؟
یک صدای اشتباه گرفته اید در گوشی تلفن؟
ولی پاسخشان را می‌دانم.

نه، چیزی به یاد نمی‌آورند.
بسیار شگفت‌زده می‌شدند
اگر می دانستند، که دیگر مدت‌هاست
بازیچه‌ای در دست اتفاق بوده‌اند.
هنوز کاملا آماده نشده
که برای آنها تبدیل به سرنوشتی شود،
آنها را به هم نزدیک می‌کرد دور می‌کرد،
جلو راهشان را می‌گرفت
و خنده شیطانی‌اش را فرو می‌خورد و
کنار می‌جهید.
علائم و نشانه‌هایی بوده
هر چند ناخوانا.
شاید سه سال پیش
یا سه شنبه گذشته
برگ درختی از شانه ی یکی‌شان
به شانه ی دیگری پرواز کرده؟
چیزی بوده که یکی آن را گم کرده
دیگری آن را یافته و برداشته.
از کجا معلوم توپی در بوته های کودکی نبوده باشد؟
دستگیره‌ها و زنگ درهایی بوده
که یکی‌شان لمس کرده و در فاصله‌ای کوتاه آن دیگری.
چمدان‌هایی کنار هم در انبار.
شاید یک شب هر دو یک خواب را دیده باشند،
که بلافاصله بعد از بیدار شدن محو شده
بالاخره هر آغازی،
فقط ادامه‌ایست،
و کتاب حوادث،
همیشه از نیمه آن باز می شود.

کپشن هر دو بر این باورند،که حسی ناگهانی آنها را به هم پیوند داده

نویسنده » ویسلاوا شیمبورسکا


در ادامه بخوانید » مرا گرسنگی و رنج و تنگدستی عطا کنید


برچسب‌ها: ناگهانی ,

موضوعات مرتبط: شعر , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


هیچ چیز نمی‌تواند دو بار اتفاق بیفتد و اتفاق نخواهد افتاد
یک شنبه 21 دی 1399 ساعت 13:55 | بازدید : 334 | نویسنده : مهدیار | ( نظرات )

هیچ چیز نمی‌تواند دو بار اتفاق بیفتد.
و اتفاق نخواهد افتاد،
درنتیجه ناشی،
به دنیا آمده ایم،
و خام خواهیم رفت،
حتی اگر کودن ترین شاگرد مدرسه ی دنیا می بودیم،
هیچ زمستانی یا تابستانی را تکرار نمی کردیم.
هیچ روزی تکرار نمی شود،
هیچ شبی،دقیقاً مثل شب پیش نیست،
هیچ بوسه‌ای،مثل بوسه‌ی قبل نیست
و نگاه قبلی مثل نگاه بعدی

دیروز وقتی کسی در حضور من
اسم تو را بر زبان آورد
طوری شدم ، که انگار گل رزی از پنجره ی باز
به اتاق افتاده باشد

امروز که با همیم
رو به دیوار کردم
رز ، رُز دیگر چیست ؟
آیا رز ، گل است ؟ شاید سنگ باشد

روزها ، همه زودگذرند
چرا ترس ، این همه اندوه بی‌دلیل برای چیست ؟
هیچ چیزی همیشگی نیست
فردا که بیاید ، امروز فراموش شده است

هر دو خندان
خود را با طالع و سرنوشت‌مان هماهنگ می کنیم
هر چند باهم متفاوتیم
مثل دو قطره ی آب زلال

کپشن هیچ چیز نمی‌تواند دو بار اتفاق بیفتد و اتفاق نخواهد افتاد

نویسنده » ویسلاوا شیمبورسکا

برچسب‌ها: اتفاق ,

موضوعات مرتبط: شعر , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نویسندگان
لینک دوستان
آخرین مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان جی فان و آدرس jfun.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1152
:: کل نظرات : 2

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 3

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 4419
:: باردید دیروز : 545
:: بازدید هفته : 7367
:: بازدید ماه : 7367
:: بازدید سال : 63533
:: بازدید کلی : 88982